کلمات کلیدی

اعجاز آسان فهمی قرآن

جوان و غرور

جوان‌گرایی: تضمین نوآوری در پیشرفت کشور

راه جذب افراد از نگاه قرآن

جوانی که جوانی اش را فدای حسین کرد

اسلام در قرآن

پلی برای ارتباط با یک جوان!

برگزاری جشنواره جوان مجازی در فرهنگسرای امام(ره)

نزول مستمر قرآن بر مردم

عالم

باید عاقل شود تا بتواند از آیات الهی بهره ببرد

اصول کلی شناخت قرآن

«دحو الارض» در کلام آیت الله جوادی آملی

برابری قرآن با اهل بیت (علیهم‌السلام)

اذکار دینى و آموزش معارف آیة الله جوادی آملی (8)

حضرت آیت‌الله جوادی آملی:نزول قرآن قوس نزولی و صعودی دارد

سرّ مهم بودن جریان معاد

برای این است همه کارهای انسان وابسته به معاد است

غفلت- آیة الله جوادی آملی

استدلال قرآنی آیت الله جوادی آملی درباره عدم استجابت دعا

ابعاد مهجوریت قرآن کریم (2)

قرآن گوش دهید و درمان شوید!

نشست تبیین و هماهنگی دومین جشنواره طرح ملی ملکوت

قرآن در کلام مقام معظم رهبری

»» قرآن در کلام رهبری

وبلاگ نویسی

وبلاگ

بلاگ بیان

قرآن سمبلیک است یا حقیقت؟

سه شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۰۸ ق.ظ

قرآن «حقیقت» است نه «سمبلیک»؛
چرا که براساس دیدگاه ما، قرآن وحى تشریعى است و این وحى، ارتباط خاصى است که خداوند براى پیام‏رسانى به انبیا و هدایت بشر به وسیله آنان، برقرار نموده است .
این وحى که گفتار کلامى و فعل زبانى خداوند است، براى رفع نیازهاى فردى و اجتماعى بشر نازل گشته است. براساس آیات قرآنى - که بهترین بیانگر این وحى مى‏باشند - وحى زبانى که در قالب قرآن در دسترس ما است، سخن، فکر و نبوغ حضرت محمد(ص) نیست. این وحى، پیام انسان نیست و منشأش صرف یک مکاشفه عرفانى، همانند عارفان نیست. وحى تشریعى اکتسابى نیست و تکرارناپذیر است. آن را نمى‏توان کتمان کرد و تنها به قدرت غیبى حق مستند است.
رسول اکرم(ص)، وحى را با ابزار حسى و یا تفکّر عقلانى دریافت نکرد؛ بلکه روح مبارک آن حضرت، محل القاى سخن سنگین الهى بود. نگا: تحلیل وحى، صص 98 - 73؛ تفسیر نمونه، ج 13، ص 173 به بعد.
براساس دلایل متقن، معتقدیم که مفاد و محتواى قرآن از سوى خداوند است. علاوه بر آن تک تک الفاظ نیز از سوى خداوند است و ترکیبات این الفاظ - که در قالب آیات آمده‏اند - نیز از سوى خداوند است. مجموعه این آیات - که به صورت سوره‏ها تجلى کرده است - هم از ناحیه خداوند مى‏باشد. حتى چینش و ترتیب سوره‏ها در کنار یکدیگر و تشکیل قرآن موجود نیز، از ناحیه خداوند است. در این باب نگا: مبانى کلامى اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، صص 32 - 84. این آیات با چنین خصایصى، حکایت‏گر حقایق گوناگونى است که معرفت انسان را افزایش مى‏دهد ودر یک کلام وحى تشریعى، معرفت‏زا است. از آن‏جا که به اعتقاد ما پیامبران معصوم‏اند، در تلقى وحى و حفظ و ابلاغ آن به مردم، از عصمت کامل برخوردارند. ازاین‏رو، وحى با تمام قامت و به صورت عریان و آن گونه که هست، به تلقى و شعور و فهم انبیاى بزرگ، درآمده و آنچه به چنگ صاحبان وحى مى‏افتد، سخن ناب خداوند است. بنابراین فهم دینى پیامبران، هرگز به آثار بشرى و کاستى‏ها و نقایص انسانى، آلوده نمى‏شود. اما کسانى که وحى را براساس قرائت خاصى - که ریشه در دیدگاه فلاسفه غرب دارد -
 تشریح و تفسیر مى‏کنند، مدعى‏اند که قرآن «سمبلیک» است و حالت نماداندیشى(Symbolic) دارد. این قرائت، وحى را از سنخ دانش، معرفت و گزاره نمى‏داند که به پیامبران القا مى‏شود؛ بلکه نوعى انکشاف خویشتن خداوند مى‏داند. براساس این قرائت، خداوند گزاره وحى نمى‏کند؛ بلکه خودش را وحى مى‏کند. وحى در وقایع اصیل و تاریخى،براى انسان رخ داده و نوعى دخالت خداوند بوده است. این وقایع نمودار تجربه انسان از خداوند، در لحظات مهم تاریخ است و درعین حال عمل خداوند در انکشاف خویش براى انسان و برداشتن قدم اول را از سوى او باز مى‏نماید. براساس این دیدگاه، خداوند بر آن نبود که یک کتاب معصوم از خطا - که بیانگر حقایق است - بفرستد؛ بلکه او مى‏خواست وقایعى را در حیات افراد و جوامع به منصه ظهور درآورد. اینان مى‏گویند: انسان در مواجهه با مسیح، فقط یک مشت اطلاعات به دست نمى‏آورد؛ بلکه مهر، اهتدا و آشتى را از او مى‏پذیرد. در این باب نگا: ایان باربور، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهى، مرکز نشر دانشگاهى، تهران: 1362 ش ، صص 269 - 270. این بینش نتایج و لوازمى دارد. یکى از این پیامدها آن است که براى آشنایى با دیگر لوازم نگا: محمدتقى فعالى، درآمدى بر معرفت‏شناسى دینى و معاصر، معاونت امور اساتید و معارف اسلامى قم: چاپ اول، 1377، صص 361 - 358. دیدگاه غیرزبانى وحى، بر آن است که چون وحى نوعى «تجربه درونى» انسان است و تجربه همیشه با «تعبیر» همراه است؛ هیچ وحى تعبیر ناشده‏اى وجود ندارد علم و دین، صص 269، 245، 214.؛ یعنى، وحى تجربه عریان نیست. حتى وقایع خطیر تاریخى گذشته، نمى‏تواند از تعبیر انسانى گذشته و حال، تفکیک شود. در این جا نیز سهم داننده و فاعل شناسایى را نمى‏توان نادیده انگاشت. ازاین‏رو پیروان این دیدگاه، معتقدند که پیامبران، همانند قطعه اسفنج نیستند که صرفاً حامل و ناقل آب است، بدون این که در آن تأثیرى بگذارد؛ بلکه پیامبران تجربیاتى را که به الهام دریافت مى‏کنند، با لغات استعارى و رمزى، بیان مى‏کنند. جمعى از نویسندگان، معجم اللاهوت الکتابى، بیروت، بى‏نا، 1982 م، مقدمه ص 15. بر این اساس اینان معتقدند که بعضى جنبه‏هاى «تجربه دینى»، به نحو نمادین و به مدد تخیّل آفرینش‏گر انسان، تعبیر و تفسیر مى‏شود؛ مثلاً داستان‏هاى دینى - که در تورات و انجیل آمده - داستان‏هایى است که با قرار دادن وضع بشرى در یک زمینه کیهانى و یگانگى بخشیدن به انسان و کیهان و هر آنچه مقدس است، اهتدا و هدایت به بار مى‏آورد. مضمون مشترک آنها سرآغاز ازلى، زندگى و مرگ انسان، طبیعت، اهداف و سرنوشت‏هاى افراد و اقوام است. علم و دین، صص 255 - 254. اما با رد تحویل وحى به تجربه دینى (Religious Experience)، دیگر مشخص مى‏شود که قرآن «حقیقت» است، نه سمبلیک. ما تجربه دینى در تحلیل وحى را نمى‏پذیریم؛ زیرا اگر واقعیت و حقیقت وحى - آن گاه که از سوى پیامبر(ص) به تعبیر درمى‏آید - دستخوش تحوّل و تغییر شود و از محدودیت‏هاى انسانى تأثیر پذیرد، لغو و بیهودگى فرستادن پیامبران لازم مى‏آید و با ادله عقلى عصمت در مقام ابلاغ وحى منافات دارد؛ زیرا اگر راه سعادت و هدایت آدمیان - راهى که بدون آن، رسیدن به هدف زندگى محال است - خود دستخوش دگرگونى قرار گیرد و بازتابى از محیط اجتماعى و فرهنگى پیامبر(ص) باشد؛ چه فایده‏اى بر آن مترتب خواهد بود؟ در این صورت و با سمبلیک دانستن آیات قرآن، غرض خداوند حکیم از آفرینش آدمیان - با توجه به ناکافى بودن حس و عقل براى هدایت انسان به سوى مقصد نهایى - چگونه تأمین خواهدشد؟ از سوى دیگر، وقتى ما با پدیده‏هایى روبه رو هستیم که نمى‏توان صحنه تلقى و دریافت آن را در معرض نمایش و مشاهده دیگران قرار داد - به عبارت دیگر کاملاً شخصى است - و از طرفى پدیده‏اى فرا عقلى و خارج از تحلیل‏هاى عقلانى است و به تعبیر خود آنها «سخنى به کلى دیگر» مى‏باشد؛ به حکم عقل، بهترین و شاید تنهاترین راه شناخت و آشنایى با آن، پرسش از نزدیک‏ترین «من وابسته» به آن است. وقتى ویژگى‏هاى وحى را از خود دریافت کنندگان آن، جویا مى‏شویم؛ آنان در پاسخ، نقش خود را در واسطه بودن منحصر مى‏کنند و هم معانى و هم الفاظ را از ناحیه خداوند مى‏دانند. نکته مهم دیگر آن است که باید دید، چه علل و انگیزه‏اى موجب شد که برخى، تحلیل «تجربه دینى» را از وحى ارائه کنند؟ آیا این علّت‏ها موجب مى‏شود که ما قرآن را نیز «تجربه دینى» بدانیم یا خیر؟ یکى از عوامل مهم تحقیقات انتقادى جدید کتاب‏هاى مقدس (تورات و انجیل)، پیدایى اختلافات و تناقضات فراوان و توجیه‏ناپذیر و مسائل دور از حقیقت در آنها بود؛ حال آن که چنین مسأله‏اى در قرآن و آیات آن وجود ندارد. از سوى دیگر، گسترش و تعمیم تجربه‏گرایى جدید در غرب - که تلاش مى‏کند تمام پدیده‏هاى مادى و غیرمادى جهان هستى را با یک معیار مشخص ارزیابى کند - موجب گشت که برخى از غربیان، این مسأله را در باب «وحى» نیز وارد سازند و معتقد شوند که همان طور که هیچ خط و مرز قاطعى، میان تجربه و تعبیر نمى‏توان کشید و داده‏هاى علمى از کانال تعبیر انسان مى‏گذرند؛ در دین نیز تجربه تعبیرناشده‏اى وجود ندارد. نگا: همان، صص 120 - 131، 156 - 198، 212، 214، 245، 269 و.... اما حقیقت آن است که «وحى» هرگز در مدار و افق دانش‏هاى عمومى بشرى نبوده است و قوانین آنها را نمى‏پذیرد. مضافاً بر آن که این مطلب؛ یعنى، «تجربى بودن» هرگز معیار معنادارى در گزاره معرفتى نیست و ازاین‏رو این گزاره که باید وحى تجربى باشد تا آموزه‏اى معرفتى تلقى گردد؛ خودش را تکذیب مى‏کند؛ چرا که هیچ راه تجربى براى اثبات یا ابطال آن وجود ندارد. با توجّه به آن که مبناى تجربى بودن وحى، سست‏گشت دیگر نمى‏توان تحلیل سمبلیک را - که بر آن بنانهاده شده بود - مطرح ساخت. براى آن که اطلاعات شما در این باب بیشتر شود، توجّه به این پرسش و پاسخ آن مغتنم است: آیا خداوند متعال در قرآن، در بیان مقاصد خویش همان شیوه عمومى عقلا در «مفاهمه» را به کار برده است و یا با رمز و مانند آن سخن گفته است؟ در این میان دو دیدگاه کلى وجود دارد: یکم. مفاهیم قرآنى، آمیخته‏اى از شیوه‏هاى گوناگون و ترکیبى از زبان‏هاى مختلف است؛ یعنى، قرآن در مواردى از زبان «عرف» استفاده کرده است و در مواردى از زبان «ادبى و کنایى و مجاز» سود جسته است و در پاره‏اى از مفاهیم از زبان «رمز». نگا: مبانى کلامى اجتهاد در برداشت از قرآن کریم، ص 298 و 299. دوم. نظریه دیگر آن است که قرآن، داراى یک زبان است؛ ولى این یک زبان در نگاه برخى همان زبان عرف عقلا است سیدابوالقاسم خویى، البیان، انتشارات کعبه، بى‏تا، ص 263. و در نگاه برخى دیگر یک زبان ویژه و عرف مخصوص به خود است. المیزان، ج 1، ص 9 و ج 3، ص 78. به نظر مى‏رسد که به دلایل عقلى و نقلى، قرآن کریم در مجموع زبان خاص خود را دارد و نمى‏توان آن را با زبان رایج در یک واحد بشرى، مقایسه کرد. نمى‏توان زبان قرآن را صرفاً زبانى معمولى و عرفى یا زبانى ویژه - همانند زبان فیلسوفان یا عارفان - دانست. قرآن براى بیان احکام فرعى و پیام‏هاى مربوط به تکلیف و عمل بندگان و روایت رویدادهاى تاریخى، «زبان عرفى» را به کار گرفته‏است و در معارف بلند عقلى و حقایق والاى فلسفى و عرفانى، گاهى از «تمثیل و استعاره» سود جسته‏است. در پاره‏اى موارد نیز تعابیرى دارد که محتمل است «رمزى» میان خداوند و فرستاده او باشد. اما دلیل عقلى این مسأله، آن است که «دین» موهبتى الهى است که خداوند از طریق رسولانش، در اختیار بشر قرار مى‏دهد تا او بتواند راه نجات را بیابد و هدایت گردد. پس خداوند، با زبانى سخن مى‏گوید که گسترده‏ترین مخاطبان را در برگرفته و موجبات هدایت عموم مردم فراهم آید. اگر سخن خداوند، به گونه‏اى باشد که عموم مردم توان فهم آن را نداشته باشند؛ هدایت همگانى مردم - که هدف از فرستادن رسولان و انزال کتاب‏ها است - حاصل نخواهد شد. ازاین‏رو حکمت حدوث دین، اقتضا مى‏کند «زبان هدایت»، زبانى فراگیر، آشکار و قابل فهم براى عموم بوده و بیانگر حقایقى باشد که براساس آنها، آدمى بتواند راه حقیقت و هدایت را بیابد .اگر زبان قرآن، «سمبلیک» باشد، آیا مى‏توان از چنین زبانى، حقایقى را فهمید که راه‏گشاى آدمى به سوى رستگارى باشد؟ اما در عین حال در برخى موارد - از آن‏جا که مطلب بسیار پیچیده است - بیان صریح براى عرف قابل فهم نیست. در این گونه موارد، عقل حکم مى‏کند که در این موارد، از شیوه محاوره عرفى، عدول و به تمثیل و استعاره تمسّک کنیم. عقل این شیوه را در راستاى همان هدف کلى؛ یعنى، هدایت عمومى و گستره مخاطبان مى‏داند. ازاین‏رو آیاتى که در آن بعضى از خصوصیات مادى و جسمانى به خداوند نسبت داده شده است (مثل فتح، آیه 10؛ فجر، آیه 22 و...) از این قبیل هستند. همچنین در برخى مواضع، خداوند علاوه بر پیام‏هاى دینى، عمومى و همگانى، براى خواص بندگان خود نیز پیام ویژه‏اى دارد. در این جا نیز عقل حکم مى‏کند که «مفاهیم» به صورتى مطرح شوند که فقط براى مخاطبان خاص خود قابل فهم باشند. این یکى از احتمالاتى است که درباره «حروف مقطعه» در آغاز برخى سوره‏ها، مطرح شده است. اما بیشتر آیات قرآن، براساس زبان تفاهم و تخاطب عرف عقلا است؛ چنان که بنا بر دلایل نقلى و از جمله آیات قرآن، این مطلب روشن مى‏شود. به عنوان مثال خداوند فرموده است که همه فرستادگانش، به زبان قوم و امت خویش مبعوث شده‏اند: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه»؛ ابراهیم(14)، آیه 4. مفاد این آیه آن است که لسان وحیانى پیامبران، چیزى جدا و ناشناخته براى مردم آن دیار و مخاطبان ایشان نبوده است؛ چنان که بارها خاطرنشان شده است که قرآن، به زبان مردم و براى فهم ایشان است(آل عمران، آیه 138؛ ابراهیم، آیه 52). بنابراین کلام وحیانى و فعل گفتارى خداوند؛ یعنى، قرآن، «معنادار» و حکایت‏گر حقایق است و براساس همان معنادارى است که شریعت، هدایت و کمال‏آفرینى انسان شکل مى‏گیرد. بر این اساس «زبان وحى الهى» قابل شناسایى است؛ چرا که بیشتر آیات آن، همان زبان تفاهم و تخاطب عرف عقلا است و بعضى مبتنى بر تمثیل و پاره‏اى اندک به زبان رمز است که به دلیل اقتضاى آن عقل، آن را امرى روا و مجاز مى‏داند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۸/۱۳
ندا حقانی شمامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی