کلمات کلیدی

اعجاز آسان فهمی قرآن

جوان و غرور

جوان‌گرایی: تضمین نوآوری در پیشرفت کشور

راه جذب افراد از نگاه قرآن

جوانی که جوانی اش را فدای حسین کرد

اسلام در قرآن

پلی برای ارتباط با یک جوان!

برگزاری جشنواره جوان مجازی در فرهنگسرای امام(ره)

نزول مستمر قرآن بر مردم

عالم

باید عاقل شود تا بتواند از آیات الهی بهره ببرد

اصول کلی شناخت قرآن

«دحو الارض» در کلام آیت الله جوادی آملی

برابری قرآن با اهل بیت (علیهم‌السلام)

اذکار دینى و آموزش معارف آیة الله جوادی آملی (8)

حضرت آیت‌الله جوادی آملی:نزول قرآن قوس نزولی و صعودی دارد

سرّ مهم بودن جریان معاد

برای این است همه کارهای انسان وابسته به معاد است

غفلت- آیة الله جوادی آملی

استدلال قرآنی آیت الله جوادی آملی درباره عدم استجابت دعا

ابعاد مهجوریت قرآن کریم (2)

قرآن گوش دهید و درمان شوید!

نشست تبیین و هماهنگی دومین جشنواره طرح ملی ملکوت

قرآن در کلام مقام معظم رهبری

»» قرآن در کلام رهبری

وبلاگ نویسی

وبلاگ

بلاگ بیان

جرقه پیروزی انقلاب اسلامی از کجا زده شد

جمعه, ۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۲۹ ب.ظ


این نوشتار به دنبال پاسخ گفتن به چرا و چگونگی و پیامدهای واقعه 19 دی 1356 قم، بر این فرض استوار است که رژیم بدون اطلاع از آگاهی درون گروهی، همبستگی نهفته روحانیون و انسجام تشکیلات حوزه، با جریحه دار ساختن احساسات آنان به طور ناآگاهانه، به فترت پیش آمده در نهضت پایان داد و با اصلاحات فرهنگی و ضددینی خود به طور ناخواسته طیفهای مختلف جناح مخالف روحانیون را به هم نزدیک ساخت.

به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ روحانیون اصولی پس از پیروزی بر اخباریون در اوایل دوره قاجار، گامهای بلندی در راستای انسجام درون گروهی برداشتند و اصلاحاتی در سلسله مراتب روحانی و دروس حوزوی ایجاد کردند و شکلی تکامل یافته تر از قبل به اوضاع حوزه های علمیه بخشیدند. انسجام درون گروهی روحانیت با داعیه سیاسی آنان نیز مقارن شد. این داعیه در جنبش رژی و نهضت مشروطه جنبه عینی تری یافت. با این همه، مواضع روحانیون سیاسی در قبال پدیده مشروطه هماهنگ نبوده و اختلافات فاحش فکری - سیاسی را نشان داد که در مقطعی خاص و به مدت کوتاهی روحانیون مشروطه خواه از برتری خاصی برخوردار شدند. اما از آنجا که گروههای حامل نهضت از خاستگاههای کاملا متفاوت با مبانی فکری مختلف تشکیل شده بودند، پس از پیروزی، کشمکش جناحهای مختلف را به دنبال داشت. در این فراز و نشیب رویدادها و اوضاع آشفته و نابسامان جامعه اکثر روحانیون از مسائل سیاسی کنار رفتند. استقرار رژیم دیکتاتوری رضاشاه پهلوی به فعالیت آشکار اقلیت روحانی پایان داد.

هرچند کناره گیری روحانیون از سیاست پس از مشروطه، در تکاپوی سیاسی آنها فترتی پدید آورد، اما آنان را متوجه نقاط ضعف ساختار حوزه و ضرورت اصلاحات بنیادی و همچنین توسعه کمی آن ساخت. زیرا اختلافات درون گروهی روحانیون، ضربات مهلکی بر انسجام درونی آن وارد ساخته بود. به نظر می رسد تغییر و تحولات سیاسی بین المللی نیز در این اصلاحات بی تاثیر نبوده است. جدایی عراق از پیکره امپراتوری عثمانی و تشکیل دولت دست نشانده، مشکلاتی برای جامعه مذهبی ایران در تماس با مراجع و علمای نجف ایجاد می کرد. از این رو، ضرورت وجود یک کانون قدرتمند مذهبی در داخل ایران احساس می شد. درواقع، تغییر و تحولات جامعه ایران و عراق به علاوه ضعف ساختارهای حوزه در انسجام بخشی به روحانیون، اصلاحات بنیادی و تشکیل حوزه علمیه قم را به دنبال داشت.

رؤسای حوزه علمیه قم در دوره دیکتاتوری رضاشاه، از یک سو به دلیل نوپابودن حوزه از مشارکت در فعالیتهای سیاسی اجتناب می کردند و از سوی دیگر، مسائل سیاسی را عامل تفرقه و بروز شکاف در یکپارچگی جامعه مذهبی مشاهده می نمودند. به دلیل حاکم بودن گرایش محتاطانه بر حوزه، که با توجه به شرایط زمانی، منطقی و معقول می نمود، دوره فترتی در تکاپوی سیاسی آن پدید آمد که در دوره ریاست آیت الله عبدالکریم حائری آغاز و در دوره آیت الله سیدحسین بروجردی نیز ادامه یافت. البته در این دوره، حوزه در تغییر ساختار و تشکیلات خود گامهای اساسی برداشت و دایره فعالیتهای مذهبی را از قلمرو کشورهای مسلمان به کشورهای مسیحی گسترش داد. در دروس حوزه و سلسله مراتب روحانی و در نحوه جذب طلاب تغییراتی پدید آمد و طبقه ای منسجم و مستمر ایجاد شد. در دوره زعامت آیت الله بروجردی، حتی علما و روحانیونی که دارای دیدگاههای سیاسی تندرو بودند، به احترام ایشان از ابراز جدی نظریاتشان خودداری می کردند. به این ترتیب، آیت الله بروجردی موفق شد تا زمان رحلت خود در سال 1340 ش. انسجام طبقه روحانی را حفظ نمایند و پیشرفتهای قابل ملاحظه در تغییر ساختار حوزه کسب کنند. در چنین فضای حاکم بر حوزه، آن دسته از نیروهای مذهبی که خواهان شرکت در مسائل سیاسی بودند، مثل فداییان اسلام، از جانب رؤسای رسمی حوزه طرد شدند.

با این همه، عدم اظهار دیدگاههای سیاسی جدید توسط تعدادی از علما و مراجع در دوره آیت الله بروجردی، به معنای فقدان اختلاف نظر در اینگونه مباحث نبود. زیرا رحلت آیت الله بروجردی اختلاف دیدگاهها را عیان ساخت. بلافاصله پس از ایشان، مراجع و علما از نظر دیدگاههای سیاسی به دو جناح مخالف و موافق مداخله در امور سیاسی تقسیم شدند. این دو جناح، گرایشها و طیفهای مختلف از مخالفان رژیم را دربرمی گرفت. جناح موافق مداخله در امور سیاسی نیز منسجم نبوده و طیفهای مختلف، از مخالفان رژیم در چهارچوب قانون اساسی مشروطه تا مخالفان تندرو و خواهان سرنگونی رژیم را دربرمی گرفت. طیفهای مختلف این جناح به تناسب رویدادهای سیاسی به هم نزدیک شده یا از هم فاصله می گرفتند. جناح اخیر در واقعه 15 خرداد 1342 متحد و یکپارچه عمل کرده و دستگیری امام خمینی(س) توسط رژیم را محکوم کردند. این واقعه نقطه عطفی در فعالیت و ضدیت روحانیون مخالف با رژیم شاه شد. در واقعه کاپیتولاسیون تفاوتهای دیدگاهی و اختلافات سیاسی کم کم خود را نشان می داد. بعضی مانند آیت الله گلپایگانی خود را کنار کشیدند و بعضی دیگر مانند آیت الله شریعتمداری نیز از ماهیت قضیه اظهار بی اطلاعی کردند. به این ترتیب در فعالیت سیاسی علما فترتی پیدا شد و تا سال 1356 نیز ادامه یافت.

این نوشتار به دنبال پاسخ گفتن به چرا و چگونگی و پیامدهای واقعه 19 دی 1356 قم، بر این فرض استوار است که رژیم بدون اطلاع از آگاهی درون گروهی، همبستگی نهفته روحانیون و انسجام تشکیلات حوزه، با جریحه دار ساختن احساسات آنان به طور ناآگاهانه، به فترت پیش آمده در نهضت پایان داد و با اصلاحات فرهنگی و ضددینی خود به طور ناخواسته طیفهای مختلف جناح مخالف روحانیون را به هم نزدیک ساخته و آنان را متوجه دشمن واحد خود - یعنی نظام سیاسی حاکم - نمود. روحانیون نیز فقط با یاد و خاطره واقعه 19 دی و پیگیری پدیده چهلم ها و تمسک به سایر راهکارهای سنتی، از آن واقعه به عنوان نقطه عزیمت دوم انقلاب استفاده کرده و بتدریج موقعیت سیاسی خود را در نهضت بالا برده و در راس رهبری قرار گرفتند.

*تحلیلی بر وضعیت کشور در آستانه واقعه 19 دی

حکومت پهلوی، پس از انقراض قاجاریه، وارث جامعه ای با ساختارهای سنتی بود. بسیاری از ساختارهای سنتی جوابگوی نیازهای روزافزون جامعه نبود. از این رو، پهلویها بر اساس ماموریت ویژه خود، مدرن سازی یا غربی سازی ساختارها را به عنوان اصلیترین محور فعالیتهای خود انتخاب کردند. رضاشاه با ایجاد حکومتی متمرکز و دیکتاتوری سرکوبگر، اصلاحات را به پیش می برد و هرگونه مخالفت و ممانعت از جانب پاسداران و حافظان سنتها را به وسیله ارتش نوپا سرکوب می نمود. اسکان عشایر، کشف حجاب و تصرف اوقاف، تاسیس دانشگاه و مدارس، راه آهن و جاده ها، ایجاد لباس متحدالشکل، تشکیل ارتش نوین، ایجاد دادگستری و تغییر در نهاد قضاوت، تلاش برای نظارت به حوزه علمیه و غیره در راستای توسعه و نوسازی ساختارهای جامعه و در عین حال نابودی نهادهای مذهبی جامعه که در برابر بیگانگان مقاومت کرده بودند، صورت گرفت. رضاشاه علی رغم توفیق در انجام پاره ای اصلاحات در ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، نه تنها هیچ تلاشی در جهت دگرگونی و اصلاح ساختار سیاسی انجام نداد، بلکه آن را از سلطنت مشروطه به دیکتاتوری متکی بر خشونت و ارعاب تبدیل کرد. این عمل در روابط سازمان یافته ساختارهای بنیادین جامعه، عدم توازن و تعادل پدید آورد که موجب شکاف بین ساخت سیاسی و ساختهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شد.

با سقوط رضاشاه و روی کارآمدن محمدرضاشاه، تلاشهایی از سوی طبقات متوسط جدید و سنتی برای ایجاد تعادل بین ساختها آغاز شد; اما این روند با کودتای 28 مرداد 1332 متوقف و دوره ای جدید از دیکتاتوری و خشونت محض شروع گردید. شاه که احساس می کرد رسالت مدرن سازی جامعه در برهه ای خاص از تاریخ به وی محول شده است، سعی می نمود با توسل به ابزارهای متعدد، قدرت رسالت خود را نشان دهد. چنین احساسی، وی را در برابر بسیاری از منابع و عناصر صاحب نفوذ اجتماعی و گروههای سنتی، بی محابا ساخته، بدون ملاحظه کاریهای سیاسی و بدون آگاهی از میزان قدرت و نفوذ گروههای سنتی و نارضایتی آنان از سیاستهای جاری جامعه، بر سنتها و پاسداران آن حمله می نمود و اصلاحات خود را با حرص و ولع سیری ناپذیر دنبال می کرد. هرچند پاره ای از اصلاحات اقتصادی وی بعضی از طبقات جامعه را موقتا راضی نموده بود، اما اصلاحات اجتماعی و فرهنگی او با مقاومت شدید طبقات مختلف اجتماعی روبه رو شد. در این بین، تضاد روزافزون در گفتار و کردار دستگاه رهبری رژیم نیز، فضایی آکنده از بی اعتمادی در بین طبقات مختلف جامعه ایجاد کرد و تداوم این وضع سبب ناامیدی کامل توده ها از دستگاه رهبری شد.

پیامد عمده اصلاحات وی گسترش فرهنگ غربی، کمرنگ شدن ارزشهای دینی و ملی، وابستگی جامعه به بیگانگان، افزایش دامنه نفوذ دولت در اقصی نقاط کشور و به تبع آن، کاهش روزافزون قدرت نهادهای محلی و سنتی بوده است که اعتراض گروهها، طیفها و طبقات مختلف سیاسی و اجتماعی ذی نفع را به دنبال داشت. در این میان مخالفان مذهبی رژیم به رهبری علما و مراجع و دانشگاهیان در دهه 1340 ش. از اهمیت و نمود بسیاری برخوردار بوده اند. اولین جرقه حرکت روحانیون با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و حق رای زنان زده شد و با پشتوانه مردم به قیام 15 خرداد 1342، منتهی گشت که با قدرت نیروی نظامی سرکوب شد. این سرکوب، پس از کودتای 28 مرداد 1332، پیروزی بزرگی برای شاه محسوب می شد و ابتکار عمل را به دست رژیم داد. شاه به دنبال این موفقیت برای ارضای تمایلات قدرت طلبانه خود بسیار تلاش کرد.
رژیم پس از سرکوب قیام در یک تحلیل واقع بینانه به این حقیقت واقف شده بود که نیروهای مذهبی و در راس آن علما از سرسخت ترین و آشتی ناپذیرترین دشمنانش هستند. شاه بخوبی از پایگاه اجتماعی و نفوذ روحانیون و قدرت آنان در بسیج توده ها آگاه شده بود. وی «از کمونیست ها و عناصر رادیکال که در میان دانشجویان رخنه کرده بودند یا جبهه ملی و گروهها و احزاب سیاسی قدیمی وحشتی نداشت. تنها مایه نگرانی او ملاها بودند که آنها را کینه توزترین دشمنان خود می دانست.» (1)
a
شاه نه تنها در جهت کاهش نارضایتی آنان اقدامی نکرد بلکه رفته رفته با بیانات و اقدامات خود بر انعطاف ناپذیری آنان افزود. به این ترتیب اقدامات ضدمذهبی شاه روند موضع گیری علما را از انتقاد به عملکردهای اشتباه وی، به مخالفت علنی و مبارزه رو در روی طولانی مدت تغییر داد. ابتدا علما به عنوان پاسداران سنتها و ارزشهای مذهبی به بسیاری از عملکردهای رژیم انتقاد می کردند اما آنان در جریان لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، رفراندوم انقلاب سفید، کشتار واقعه 15 خرداد، کاپیتولاسیون، تبعید امام، کنسرسیوم سرمایه گذاریهای خارجی، جشنهای شاهنشاهی، جشن هنر شیراز و تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی، به دشمنان آشتی ناپذیر رژیم تبدیل شدند. هرچند در روند مخالفت نوساناتی دیده می شود، اما از سال 1342 به بعد پیوسته حالت فزاینده داشته است.

با وجود آنکه شاه دهه 1350 را با جشنهای شاهنشاهی که مظهر و نماد قدرت و مشروعیت سیاسی وی بود، آغاز کرد و نیمه اول دهه را نیز بدون حادثه خاصی پشت سر گذاشت، اما از اواسط سال 1355 شاه تحت فشار افکار عمومی جهان مبنی بر عدم رعایت حقوق بشر در ایران، از شدت اختناق و سرکوب را کاست و فضای سیاسی را باز نمود. البته در ایجاد فضای باز سیاسی علاوه بر تحولات بین المللی (مانند پیروزی کارتر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا) تحولات اجتماعی، سیاسی جامعه و وضعیت جسمانی خود شاه نیز مؤثر بوده است (2) .

هرچه شاه در تداوم سیاست جدید خود مبنی بر رعایت حدود فضای باز سیاسی پیشتر می رفت مخالفان سیاسی رژیم اعم از نیروهای مذهبی و ملی یا چپی میدان و فرصت بیشتری برای فعالیت پیدا می کردند. محافل، مساجد، تکایا و هسته های حزبی به کانونهای علنی مخالفان سیاسی رژیم - از جمله روحانیون و روشنفکران - تبدیل شد. در دوران اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم شاه، چند حادثه به گسترش دامنه مبارزات و تعمیق آن کمک مؤثری کرد. سخنرانی روشنفکران در انجمنهای ادبی، نامه های سرگشاده آنان، اعلامیه های علما در مخالفت با عملکرد شاه و تظاهرات دانشجویان ایرانی در امریکا به هنگام مسافرت شاه به آن کشور و مهمتر از همه رحلت مشکوک آیت الله مصطفی خمینی در اول آبان 1356 بود. رحلت ایشان موجی از انزجار از رژیم در نزد پیروان امام ایجاد کرد. زیرا آنان رژیم و در نهایت شاه و ساواک را مسئول اصلی قتل معرفی می کردند. البته چنین تحلیلی مبتنی بر عملکردهای نادرست ساواک در قتل مرموز چهره های مخالف در گذشته بوده است. چنین ذهنیتی نیز با رحلت مشکوک جهان پهلوان تختی - دیماه سال 1347 - و دکتر علی شریعتی - خرداد سال 1356 - در مردم پیدا شده و رحلت حاج آقا مصط فی به آن تشکیک دامن زد.

مجلس ترحیم ایشان در شهرهای مختلف ایران بویژه تهران و قم - در فضای باز سیاسی - به مجلس تجلیل از امام خمینی(س) و کانون مخالفت علنی با رژیم تبدیل شد. این نوع مجالس ترحیم نه تنها از طرف روحانیون بلکه از جانب نیروهای روشنفکر مخالف نیز برگزار گردید. (3) در واقع این مجالس ترحیم عامل وحدت بخش نیروهای مخالف در سرتاسر کشور شد و این مهم را به مخالفان سیاسی فهماند که از کانونها و راهکارهای سنتی، که رژیم تسلط بسیار کمی بر آنها دارد، بهتر از احزاب سیاسی و قانونی می توان به اهداف خود نزدیک شد. به علت کارآمد نبودن راهکارهای رسمی و نهادهای قانونی و سیاسی برای ابراز مخالفت، برتری نهادهای سنتی برجسته نمود و به کارگیری آن توسط روشنفکران، سبب گسترش دامنه نفوذ دست اندرکاران و گردانندگان چنین نهادهایی شد. به طوری که در یکی از مجالس ترحیم مصطفی خمینی در تهران عنوان «امام » توسط واعظ مجلس، حسن روحانی، برای اولین بار به رهبر در تبعید نهضت، داده شد. (4) این عنوان اندکی بعد به بارزترین مشخصه رهبری امام خمینی(س) تبدیل شد.

امام خمینی(س) رهبر در تبعید نهضت، که با هوشیاری و تیزبینی ویژه خود مسائل ایران و تحولات بین المللی را دنبال می کرد، به محض بروز شکاف بین رژیم شاه و حامیان خارجیش و ایجاد فضای باز سیاسی و تشدید بیماری شاه، با پیامهای پی در پی خود مردم را به هوشیاری و استفاده از فرصتهای پیش آمده دعوت می کرد. ایشان به خوبی می دانستند که فشارهای بین المللی، موقتی و گذراست و مسافرت شاه در آبان ماه 1356 به امریکا و دیدار جیمی کارتر رئیس جمهور دموکرات امریکا از ایران در دی ماه همان سال به قوت این تحلیل امام می افزود. سخنرانی ستایش آمیز کارتر از رهبری شایسته شاه در ایجاد «جزیره ثبات در یکی از پرآشوبترین نقاط جهان » نه تنها مخالفان سیاسی داخلی رژیم بلکه حتی تحلیل گران سیاسی خارجی را مبهوت ساخت (5) زیرا کارتر موقعی این مطالب خلاف واقع را می گفت که خود بهتر از همه به واقعیتهای سیاسی جامعه ایران آگاه بود. همه این داده ها تحلیل امام را از فضای باز سیاسی به عنوان یک فرصت، بخوبی نمایان می سازد. رحلت آیت الله مصطفی خمینی در چنین زمانی برای امام و پیروانش «الطاف خفیه خدای تبارک و تعالی » بوده است. (6) زیرا این واقعه، سبب بروز بسیاری از تحولات سیاسی بعدی شد.

شاه با اطمینان از حمایت امریکا، مبارزه علنی خود را با روحانیون - انعطاف ناپذیرترین دشمنان خود - آغاز نمود. هرچند وی در فرصتهای پیش آمده از موضع گیری علیه نیروهای مذهبی کوتاهی نکرده بود، اما رحلت آیت الله مصطفی خمینی، نفوذ اجتماعی و سیاسی علما را بار دیگر به معرض نمایش گذاشت و تعلل را در مبارزه با روحانیون، برای شاه جایز نساخت. احسان نراقی به نقل از یکی از مسئولان ساواک می گوید:
پس از اینکه آسید مصطفی خمینی در نجف فوت شد و این جریان وسیله ای شد که در ایران مجامع ترحیم مرتبا تشکیل بشود. خلاصه عدم رضایت سیاسی به این قسم، خودش را بیان می کرد که شاه را از این بابت خیلی عصبانی کرده بود این جلسات و مجالس ترحیم. در این بین یاسر عرفات یک تلگراف تسلیتی به آقای خمینی در نجف مخابره می کند آقای خمینی در جواب به یاسر عرفات می گوید که درد و محنت من روزی پایان می گیرد که ملت ایران از شر این آدم جابر مثلا فارغ بشود، راحت بشود این مسئول ساواک به من گفت نصیری [رئیس ساواک] این متن را برده بود برای شاه، به شاه نشان می دهد و شاه می گوید حالا دیگر باید جنگ را علنی کرد با روحانیون به خصوص با آقای خمینی، بروید یک مقاله تهیه بکنید. (7)

به این ترتیب چند ماهی از واقعه رحلت فرزند امام نگذشته بود که رژیم اشتباه سیاسی تاریخی خود را مرتکب شد که این اشتباه نقطه عطف دیگری در تعمیق و گسترش نهضت اسلامی شد و آن چاپ مقاله توهین آمیز «ایران و استعمار سرخ و سیاه » به قلم رشیدی مطلق بوده است. (8)

*تحلیلی بر مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه »

مقاله مزبور، به مناسبت روز کشف حجاب و نزدیکی سالگشت انقلاب سفید در17 دیماه 1356 در روزنامه اطلاعات چاپ و منتشر شد. محتوای مقاله درباره انقلاب شاه و مردم و معرفی مخالفان آن تحت عنوان عوامل «استعمار سرخ و سیاه » بوده است. نویسنده سعی کرد رابطه نامرئی بین آن دو استعمار را روشن کرده و به مردم معرفی کند. نگارنده مقاله در عین حال که آگاهانه روحانیون را به عنوان ارتجاع سیاه، مورد توهین و حمله قرار داده بود; آنان را عاملی در دست مالکان، برای ایجاد مشکل در راه پیشبرد انقلاب سفید و ناپایدار ساختن ثبات سیاسی کشور معرفی کرده است. اما به طور زیرکانه سعی نموده خط فاصلی بین روحانیون تندرو مخالف با روحانیون طرفدار رژیم و محافظه کار بکشد و با معرفی عده معدودی از آنان به عنوان مخالفان اصلاحات، اختلاف درون گروهی روحانیون را برجسته ساخته و از همبستگی گروهی آنان ممانعت به عمل آورد. مؤلف مقاله، امام خمینی(س) را جزء معدود علمای مخالف ذکر کرده و در ریشه یابی علل مخالفت، ایشان را وابسته به «مرکز استعماری انگلیس » می داند. یعنی همان توهمی که شاه را تا پایان حیاتش همراهی کرده و انقلاب را ناشی از درافتادن وی با قدرتهای بزرگ می دانست. به هر حال، مقاله با مطالب اهانت آمیز سعی کرده نفوذ اجتماعی و سیاسی امام خمینی(س) را در بین توده ها تضعیف ساخته و از بین ببرد. در قسمت پایانی مقاله، ضمن معرفی امام به عنوان عامل اصلی واقعه 15 خرداد، از مفاد یک گزارش خبری مبنی بر ورود یک عرب به نام محمد توفیق القیسی با یک چمدان محتوی ده میلیون ریال پول نقد به ایران و دستگیری وی خبر می دهد و همچنین مصاحبه مطبوعاتی نخست وزیر وقت را نیز شاهدی بر آن ذکر می کند. ورود فرد عرب در جریان واقعه 15 خرداد، از جانب مقامهای رسمی و روزنامه های دولتی در سطح گسترده مطرح شد اما از آن زمان تا سال 1356 یعنی به مدت 14 سال مساله مسکوت گذاشته شده بود و حتی رژیم درصدد اثبات آن با دلایل و شواهد متقن و مستدل نیز برنیامد. خلاصه کلام اینکه، هیچ کدام از قسمتهای مقاله بر بنیاد اسناد محکمه پسند و مسئول، بنا نشده بود بلکه مجموعه ای از ذهنیات ناشی از «تئوری توطئه » بوده است که بعدها شاه قسمتهای عمده آن را در کتابش «پاسخ به تاریخ » تکرار نمود.
در مورد نویسنده مقاله بین صاحب نظران اتفاق نظر وجود ندارد. با این همه بر سر اینکه احمد رشیدی مطلق، اسمی مستعار است تقریبا از همان روزهای اول وحدت نظر وجود داشت. در فهرست احتمالی نویسندگان اسامی داریوش همایون (وزیر اطلاعات و جهانگردی کابینه جمشید آموزگار)، فرهاد نیکوخواه، (9) پرویز نیکخواه، امیرعباس هویدا، ساواک دیده می شود. (10) اما این نظر که «با توجه به شکل حکومت پهلوی و سلسله مراتب تصمیم گیری در رژیم چنین تصمیمی باید از طرف شخص شاه یا ساواک یا هیات دولت اتخاذ شده باشد و اینکه چه کسی این تصمیم را گرفت، اهمیتی ندارد» پذیرفتنی می نماید. زیرا ساواک بر مطبوعات نظارت کامل داشت و بدون اجازه آن سازمان، مطالبی به این مهمی امکان چاپ نداشت.

*شرح چگونگی واقعه 19 دی

با توزیع روزنامه اطلاعات در شهر قم، خبر اهانت به امام و روحانیون بسرعت در محافل علمی و مذهبی حوزه پیچید. طلاب حوزه علمیه این خبر تازه را به اطلاع اساتید و فضلای حوزه رساندند. بنابراین اولین واکنش نیز از سوی اساتید حوزه علمیه، که شاگردان، همکاران یا دوستان امام بودند، نشان داده شد. تعدادی از فضلا و اساتید شب هیجدهم دی به دعوت سید حسین موسوی تبریزی در منزل آیت الله نوری همدانی نشست اضطراری پیرامون مقاله چاپ شده و هانت به روحانیون و امام تشکیل دادند. از افراد شرکت کننده در این جلسه حساس، که گردانندگان اصلی و تصمیم گیرندگان وقایع چند روز بعد قم بودند، می توان از حسین نوری همدانی، محمدعلی گرامی، یوسف صانعی، وحید خراسانی، سیدحسین موسوی تبریزی، جعفر سبحانی، ناصر مکارم شیرازی، محمد مؤمن، سیدحسن طاهری خرم آبادی، محمد محمدی گیلانی، علی مشکینی، شاکری تهرانی، محمد یزدی و چند تن دیگر نام برد.

در این جلسه دو پیشنهاد مهم مطرح شد و هر کدام از آن دو نظر مخالفان و موافقانی داشت. یک نظر این بود که کلاسهای درس حوزه و مدارس مذهبی قم تعطیل نشود بلکه اساتید در کنار دروس فقهی چند دقیقه ای پیرامون فاجعه توهین به روحانیت و امام صحبت کنند و با بحث کلاسی، طلاب را نسبت به ماجرا و وظایف خود روشن و آگاه سازند. این نظر که از جانب مکارم شیرازی و وحید خراسانی مطرح شده بود توسط اکثریت شرکت کنندگان رد شد زیرا چنین برنامه ای نیاز به زمان طولانی داشت، اما در کوتاه مدت جوابگوی نهضت اسلامی، که با رحلت آیت الله مصطفی خمینی جان دوباره ای پیدا کرده بود، نمی شد و «موج آفرین » نبود. نظر دوم، که از جانب اکثریت حضار مطرح شده بود، خواهان تعطیلی کلاسهای درس و نماز جماعات در روز هیجدهم دیماه به نشانه اعتراض بود. بر اساس سنت قدیمی و رایج حوزه علمیه در وقایع مهم سیاسی و مذهبی کلاسهای درس را به نشانه اعتراض تعطیل می کردند و به دنبال آن، مراجع، فضلا و اساتید حوزه اعلامیه صادر کرده، مردم را از واقعیتهای موجود آگاه می ساختند. این شیوه در سالهای پیشین بارها امتحان موفقیت آمیز خود را پس داده بود و به تعبیری «موج آفرین » بوده است. (11) باید افزود که این اختلاف نظر برآیند اختلافات دیدگاههای سیاسی شرکت کنندگان جلسه نبود; از این رو، در روند تصمیم گیری و هدایت مراسم روز هیجدهم دیماه تاثیری نگذاشت و همگی آنان به طور هماهنگ به اقدام پرداخته و سخنرانیهای تند و مؤثری نیز انجام دادند.

تصمیم بعدی شرکت کنندگان جلسه، مطلع ساختن مراجع بزرگ و درجه اول حوزه از تصمیم جلسه اساتید و هماهنگی با ایشان بوده است. چند تن از فعالان جلسه از جمله موسوی تبریزی، طاهری خرم آبادی، مؤمن، نوری همدانی و یزدی مامور ابلاغ تصمیم جلسه به آیات عظام محمدرضا گلپایگانی، سیدکاظم شریعتمداری، شیخ مرتضی حائری و سیدشهاب الدین نجفی مرعشی شدند. (12) مراجع بدون هیچ گونه مقاومتی تصمیم جلسه مبنی بر تعطیلی کلاسهای درس را پذیرفتند. به این ترتیب در مقابل اقدامات ضدمذهبی و روحانی رژیم جبهه مشترکی تشکیل دادند. اتفاق نظر آیات عظام یکی از مهمترین جلوه های هماهنگی مواضع سیاسی و آگاهی گروهی آنان بوده است. چنین وحدت نظری و تداوم آن در یک سال بعد، رهبری روحانیون را در کل نهضت مطرح ساخت و با وقایع تسلسلی بعدی، موقعیت آنان در رهبری تثبیت کرد. باید افزود که کوچکترین شکاف در صفوف مراجع بزرگ حوادث ناگواری برای رهبری نهضت پدید می آورد; اما رفتار هماهنگ و هوشمندانه توام با آگاهی گروهی روحانیون از بروز اختلاف نظر سیاسی جلوگیری کرد. چنین موضع گیری هماهنگی در رفتار سیاسی ده سال گذشته مراجع کم سابقه بوده است. آنان نه در واقعه کاپیتولاسیون و نه در ماجرای 17 خرداد 1354 و نه حتی در وقایع مربوط به جشنها و تغییر تاریخ هجری به شاهنشاهی به چنین وحدت نظری دست نیافته بودند. از این رو، باید از این موضع گیری مراجع به عنوان نقطه عطف فعالیت سیاسی آنان نام برد.

به هر حال، صبح روز هیجدهم دیماه کلاسهای درس حوزه به طور هماهنگ تعطیل و راهپیمایی حدود دویست نفر از طلاب با راهنمایی مدیران مراسم از جلوی مدرسه خان به سوی منازل آیات عظام آغاز شد. (13) در بین راه مدرسه خان تا بیت آیت الله گلپایگانی - اولین مکان تجمع اعتراض آمیز تظاهرکنندگان - تعدادی از مردم غیرروحانی از طبقات مختلف به صف راهپیمایی پیوستند و جمعیتی در حدود پانصد نفر را تشکیل دادند.
آیت الله گلپایگانی در یک سخنرانی، ضمن اعلام مواضع مخالفت آمیز علما درباره اصلاحات شاه، وحدت کلمه و اجتناب از تفرقه و اختلاف را توصیه نمودند. ایشان در قسمتی در سخنرانی خود گفتند:
مدتی است که به دین و روحانیت جسارت می کنند دستگاهها می گویند روحانیت با ما بودند در صورتی که همه مراجع با برنامه آنها مخالف هستند و این را همه می دانند و حالا هم مخالف هستیم بعدا هم مخالف خواهیم بود... باید متحد باشید اختلاف را کنار بگذارید اختلاف بین ما از آمدن کارتر زیان آورتر است، آنها از اختلافات ما استفاده می کنند ... درسها را تعطیل کردیم ولی نباید که به همین جا اکتفا کنیم. (14)
تظاهرکنندگان پس از استماع سخنان ایشان به طرف منزل آیت الله شریعتمداری به راه افتادند. ظاهرا در مسیر منزل این دو، از جانب نیروهای انتظامی موانعی ایجاد شد، اما راهپیمایی جنبه خشونت آمیز پیدا نکرد.
آیت الله شریعتمداری هم در یک سخنرانی کوتاه، خواستار مجازات نویسنده مقاله شد و طلبه ها را به اتحاد دعوت کرد. ایشان در قسمتی از بیانات خود گفتند:
باید این شخص که توهین کرده مجازات شود. ما اقدام می کنیم حرف ما را گوش نمی دهند; ولی این را بدانید اینها به ضرر خودشان است چون همه مردم ایشان (خمینی) را می شناسند ولی شما آرام باشید و متحد باشید، معلوم می شود شما ما را قبول دارید که به اینجا آمدید; پس بگذارید ما با آقایان مشورت کنیم تا ببینیم چه باید کرد. (15)

قسمت اخیر صحبتهای ایشان به طور تلویحی بیانگر حضور مردم غیرروحانی می باشد. زیرا چنین استنباط می شود که به کار بردن عبارت «معلوم می شود شما ما را قبول دارید» برای طلاب چندان توجیهی ندارد زیرا طلبه ها به مراجع عظام به عنوان یک مقام قدسی می نگریستند. پس از پایان سخنرانی، مراسم بعدازظهر در حسینیه آیت الله نجفی مرعشی تعیین شد. ایشان نیز ضمن اشاره به سوابق آشنایی خود با امام و رد اتهامات مقاله گفتند:
من در مدت عمرم این مصیبتهایی که در این قرون اخیر عالم روحانیت دید و ما متاثریم در عمرم ندیده بودم. الآن در حدود هشتاد سالم هست من خدا گواه هست که من یک همچون مصائبی که متوجه به روحانیت باشد، هیچ یاد ندارم ... کجا یک همچو چیزی هست؟ در تمام این ممالک راویه دنیا ببینید نسبت به روحانیت یک همچو حرکاتی هست؟ اگر شما پیدا کردید در یکی از روزنامه های خارجی که یک عالمی از علمایشان یک کشیشی به یک خاخامی به چه به یک معبدی! مثلا روحانیت در هر مملکتی مقامی دارد، مقام مقدسی دارد، محترم است. (16)
تظاهرکنندگان پس از اتمام سخنرانی به منزل آیت الله سیدصادق روحانی و آیت الله مرتضی حائری رفته و به سخنان آنان نیز که مضامینی شبیه به بیانات سخنرانان قبلی داشت، گوش دادند. مردم در مسجد اعظم نماز مغرب و عشا را به جماعت خوانده و با شعارهای «درود بر خمینی » و «مرگ بر این حکومت یزیدی » بیرون آمده و به عنوان اعتراض چند نسخه از روزنامه اطلاعات را پاره کردند. (17) طبق گزارش ماموران ساواک:
تعاقب درج مطالبی در روزنامه اطلاعات در مخالفت با [امام] خمینی نمایندگان فروش این روزنامه در قم و کاشان به وسیله نامه و تلفن تهدید شده و تصور می رود که این مساله در فروش روزنامه اطلاعات نیز اثر نامطلوبی بگذارد. (18)

به این ترتیب، تظاهرات اولین روز به اهداف تعیین شده توسط مدیران و گردانندگان آن نایل شد.

فضلا و اساتید حوزه علمیه، که نقش فعالی در به راه انداختن تظاهرات ضد رژیم داشتند، شب نوزدهم جلسه دوم خود را در منزل یکی از فضلای دست اندرکار تشکیل دادند تا ضمن بررسی پیامدهای تظاهرات و راهکارهای مبارزه در بلندمدت، در مورد تداوم تعطیلی کلاسهای درس حوزه، تعطیل بازار و گسترش دامنه تظاهرات تصمیم بگیرند. ظاهرا در تشکیل این جلسه، اعلام حمایت بازاریان از حرکت اعتراض آمیز روحانیون و طلبه ها مبنی بر تعطیلی بازار مؤثر بوده است. سیدحسین موسوی تبریزی، از دست اندرکاران ماجرا، معتقد است که حاج علی آقا محمد و حاج حسین آقا معینی از بازاریان سرشناس هماهنگی لازم بین حوزه و بازار را انجام می دادند. (19) به نظر می رسد مراجع عظام از ادامه روند تظاهرات و تعطیلی کلاسهای درس راضی نبودند; زیرا نه تنها نتیجه مباحثات و تصمیم گیریهای جلسه شب نوزدهم به اطلاع مراجع نرسید، بلکه فضلا و اساتید طرفدار امام سعی داشتند آنان را در برابر عمل انجام شده قرار دهند. ظاهرا کلاسهای درس حوزه در روند نوزدهم دی دایر شده و بعضی از اساتید حوزه در خاطرات خود از تعطیلی کلاسهای درس خود سخن به میان آورده اند. (20) طبق قرار قبلی، بازاریان صبح نوزدهم با تعطیل بازار، تظاهرات کنان به طرف حوزه علمیه راه افتادند. درسهای حوزه یکی پس از دیگری تعطیل و طلاب به صفوف راهپیمایی پیوستند. با وارد شدن بازاریان، دانش آموزان و دانشجویان (21) و مردان سایر اقشار و طبقات اجتماعی به صفوف محدود طلاب و روحانیون، دامنه تظاهرات بسیار گسترده شد.

به هر حال، راهپیمایان حرکت به سوی بیت آیات درجه دوم و اساتید حوزه را همچون روز پیش آغاز کردند. صبح به منزل اساتیدی چون علامه محمد حسین طباطبایی، ناصر مکارم شیرازی، وحید خراسانی رفتند و بعدازظهر نیز محل تجمع، منزل نوری همدانی تعیین شد. هرچه بر تعداد جمعیت افزوده می شد کنترل راهپیمایی از دست گردانندگان آن خارج می شد و بتدریج تظاهرات جنبه خشونت آمیز پیدا می کرد. با این همه، صبح روز نوزدهم تظاهرات بدون درگیری خشونت آمیز تمام شد. اما بعدازظهر مردم پس از استماع سخنان موسوی تبریزی و نوری همدانی با شعارهای «مرگ بر این حکومت یزیدی »، «درود بر خمینی »، «بگو مرگ بر شاه » و با حمله به بانک صادرات در دفتر حزب رستاخیز به رویارویی با نظامیان مسلح پرداختند. به این ترتیب، تظاهرات به خشونت کشیده شد.

هرچند تعدادی از شرکت کنندگان در تظاهرات مدعی هستند که خود ماموران رژیم شیشه های بانک را شکستند تا بهانه ای برای سرکوب مردم پیدا کنند، (22) اما می توان برای حمله مردم به بانک صادرات دلایل منطقی و مستند ارائه داد. اولا برگزاری تظاهرات در یک رژیم دیکتاتوری و دادن شعار علیه وی، نقض آشکار قانون حکومتی و به خطر انداختن امنیت جامعه تلقی می شود و رژیم دیکتاتوری برای سرکوب آن نیازی به بهانه ندارد. دوم اینکه، بانک صادرات یکی از بانکهایی بود که بهائیها در آن سرمایه گذاری کرده بودند. از این رو، تعدادی از مراجع هرگونه معامله با آن را جایز نمی دانستند و این مساله در اسناد ساواک آمده است. (23) باید افزود که در واقعه 22 بهمن تبریز، مردم دقیقا به همان دلیل، به بانک صادرات حمله کردند. از واقعه 19 دی قم به بعد نه تنها حمله به دفاتر حزب رستاخیز (24) به عنوان نماد برجسته حمله به حکومت دیکتاتوری مورد توجه تظاهرکنندگان انقلابی و مذهبی بوده بلکه سایر مظاهر و کانونهای فرهنگی و اقتصادی وابسته به بیگانگان و مراکز فساد نیز مورد حمله مردم قرار می گرفت.

به هر حال، تظاهرات عصر روز نوزدهم دی به خشونت گرایید و تعدادی کشته و تعدادی دیگر نیز زخمی شدند. ظاهرا درگیری پراکنده و شلیک تیرهای هوایی تا پاسی از شب ادامه یافت. اما رژیم بسرعت کنترل شهر را در دست گرفت. گردانندگان تظاهرات برای روز بیستم برنامه ای نداشتند زیرا نارضایتی مراجع عظام مانع از تداوم تظاهرات در سطح گسترده شد. صبح روز بیستم مردم در دسته های کم تعداد به سوی بیت آیت الله گلپایگانی حرکت کردند که این تجمع با دخالتهای نیروهای پلیس متفرق شد. دست اندرکاران تظاهرات سعی کردند بیش از این به مراجع فشار نیاورند. از این رو، در همان روز جلسه ای با شرکت اکثر اساتید طرفدار امام در منزل آیت الله سیدحسن طاهری خرم آبادی تشکیل شد تا متن اعلامیه اعتراض آمیز علیه اقدامات سرکوبگرانه شاه تهیه و امضا نمایند. ظاهرا در این جلسه تصمیم گرفته شد نامه ای نیز به کورت والدهایم، دبیر کل سازمان ملل متحد، نوشته شود تا چند روز بعد در موقع ورود به ایران، به وی تسلیم شود. طبق گزارشهای ساواک نامه علما به دلیل نداشتن امضا مراجع بزرگ مورد تایید قرار نگرفت و چون دبیر کل فرصت زیادی نداشت، دست اندرکاران روحانی توفیقی در گرفتن امضا نیافتند. (25) باید افزود در مسافرت والدهایم به ایران تعدادی از روشنفکران و گردانندگان کمیته دفاع از حقوق بشر - همچون مهدی بازرگان، کریم سنجانی، زیرک زاده، احمد صدر و حسیبی و آیت الله زنجانی - نامه ای مفصل در مورد نظریات خود درباره اوضاع کشور و نبود آزادی و وجود شکنجه نوشته و تسلیم دبیر کل سازمان ملل متحد کردند. (26)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۱۱/۰۵
ندا حقانی شمامی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی