شواهد حدیث غدیر
موارد بسیاری بر اثبات حدیث غدیر و دلالت آن بر امامت حضرت امیر(علیه السّلام) گواه است که برخی از آن ها را به اختصار یادآور می شویم:1. شخصی که مرتد شده بود به نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: ای محمّد! از طرف خدا به ما دستور دادی که گواهی بدهیم خدایی جز او نیست و تو هم پیامبر او هستی و گفتی نماز و روزه و حج به جای آوریم و زکات بپردازیم ما هم همه را قبول کردیم. اما تو به این ها راضی نشدی تا این که دست پسرعمویت را گرفتی و بالا بردی و او را بر ما برتر قرار دادی و گفتی: « هر که من مولای او هستم، علی نیز مولای اوست ». آیا این مطلب از جانب خود توست یا از طرف خدا؟
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
والله الّذی لا إله إِلّا هو! إنّ هذا من الله؛
سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست، این مطلب از طرف خداوند است.
آن مرد نیز به پیامبر پشت کرده و همان طور که به سوی مرکب خود می رفت گفت: خدایا! اگر آن چه محمّد می گوید راست است، سنگی از آسمان بر ما فرود آور و یا به عذابی سخت ما را مبتلا کن.
و پیش از آن که به مرکب خود برسد خداوند متعال سنگی بر او نازل فرمود که بر سرش فرود آمده و از نشیمنگاهش خارج شد و همان لحظه هلاک گشت.
سپس خداوند متعال این آیه های شریفه را بر پیامبرش وحی فرمود که این ها آخرین آیه های نازل شده در مورد غدیر بودند:
« سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقعٍ * لِلکافِرینَ لَیسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللهِ ذِی المَعارِجِ »؛ (1)
تقاضاکننده ای درخواست واقع شدن عذابی کرد که برای کافران فرود آید که هیچ دفع کننده ای بر آن نیست. از سوی خداوندی که صاحب معارج است. (2)
2. هم چنین از جمله شواهد بر معنای حدیث غدیر، حدیثی است که با این عبارت نقل شده:
من کنت أولی به من نفسه فعلی ولیّه؛
هر کس که من بر او از خودش اولویت دارم علی نیز بر او اولویت دارد.
3. هم چنین روایت دیگری که اهل سنّت نقل کرده اند تأیید دیگری بر این معناست:
برخی به عمربن خطاب گفتند: تو با علی به گونه ای هستی که با هیچ یک از صحابه پیامبر نیستی؟!
او پاسخ داد: زیرا او مولای من است. (3)
4. از دیگر شواهد بر معنای حدیث غدیر، کلام دانشمند بزرگ اهل سنّت ابن حجر مکّی است که در مقام جواب به این حدیث شریف می گوید:
« پذیرفتیم که او ( امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ) اولی و پیش تر است؛ اما نمی پذیریم که در امامت اولویت داشته باشد؛ بلکه وی فقط در اطاعت و تقرب، اولویت دارد؛ مثل این آیه قرآن که می فرماید:
« إِنَّ أَولَی النّاسِ بِإِبراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ »؛ (4)
به راستی سزاوارترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی کردند.
بر این ادعا نه تنها پاسخ محکمی در ردّ آن وجود ندارد؛ بلکه پاسخ ظاهری نیز بر رد آن یافت نمی شود؛ فراتر این که همین معنا واقع شده؛ زیرا ابوبکر و عمر نیز همین معنا را فهمیده اند. به همین سبب وقتی آن سخن پیامبر را شنیدند به او ( امیرالمؤمنین (علیه السّلام) ) گفتند: ای پسر ابوطالب! مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.
و این روایت را دانشمند اهل سنّت، دارقطنی نقل کرده و هم چنین روایت کرده که به عمر گفته شد: تو با علی به گونه ای هستی که با هیچ یک از صحابه پیامبر نیستی؟ و او پاسخ داد: زیرا او مولای من است. (5)
در پاسخ ابن حجر می گوییم اگر بپذیریم مقصود پیامبر از اولی بودن، اولی و شایستگی در پیروی است؛ با این وجود آیا کسی جز امام، اولویت و شایستگی در پیروی و اطاعت دارد؟