حضرت آیتالله جوادی آملی:نزول قرآن قوس نزولی و صعودی دارد
شفقنا (پایگاه بین المللی همکاریهای خبری شیعه) - حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی در درس تفسیر خود بیان کرد: خداوند قرآن را مانند باران نینداخت بلکه آن را بر قلب پیامبر آویخت. این آویختن یک قوس نزولی دارد و آن نزول قرآن کریم که به صورت «لعلی حکیم» نزد خداوند است به مرحله لفظ و بیان نزول پیدا میکند و انسان که شنونده است میتواند از این طناب بالا برود و به مرحله گوینده برسد.
به گزارش خبرنگار شفقنا (پایگاه بینالمللی همکاریهای خبری شیعه) حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی در آغاز سلسله جلسات درس تفسیر خود در تفسیر آیات 1 تا 4 سوره «زمر» روز یک شنبه، 6 مهر ماه، بیان کرد: اصناف و اوصاف الهی دو قسم هستند برخی اسم مشترک هستند بین اسم ذات و فعل برخی اسم مختص، مثلا حیات صفت مختص ذات است، فعل حق تعالی احیاء است اما علم هم صفت ذات است هم صفت فعل، یعنی ذات اقدس اله هم در ذات علم دارد و کارهای او نیز عالمانه است. عزت و حکمت میتوانند هم وصف ذات باشد هم وصف فعل، عزت و حکمت ذاتی و فعلی با هم خیلی فرق میکنند ولی هر دو به نام عزت و حکمتاند. آنچه در قران کریم مطرح است که از خدای عزیز و حکیم نازل شده است بر اساس آنچه در آیه اول سوره زمر آمده است ناظر به اوصاف فعلیه خداوند است.
وی ادامه داد: آنچنان که بیان شد خداوند قران را به صورت یک طناب به قلب پیامبر آویخته است و مانند باران بر زمین نیانداخته است. این تنها تفاوت نزول باران و قران نیست بلکه تفاوت دیگر آن این است که در این طناب آویخته قرآن این طور نیست که صدر و ذیل آن یکی باشد این طور نیست که بالا لفظ باشد وسط لفظ باشد و پایینش هم لفظ باشد بلکه بر اساس آیات قرآن این طناب و قرآن زمانی که در بالا و نزد خداوند است «لعلی حکیم» است در مقام نزول میشود عربی مبین و مرحله عالی قرآن اصلا لفظ نیست. در جریان «من عرف نفسه فقط عرف ربه» که ناظر به انزال و تنزیل درونی انسان است ممکن است بتواند انزال قرآن را برای ما روشن کند. این انزال و تنزل در عین حال که از سنخ آویختن است نه انداختن بالا و پایین و مراحل آن فرق میکند. وقتی یک انسان حکیم میخواهد مطلبی را برای مردم بیان کند برای آن استدلال و برهانی را مشخص میکند که در این مرحله این مطلب نه لفظ است و نه چیز دیگر وقتی که میخواهد آن را بیان کند از زبان خاص و مورد نظرش و قالب مناسب بیان آن مطلب استفاده میکند که آن علم به لفظ نزول پیدا میکند. این تنزیل یک مطلب است که اول در علم بود بعد مرحله تخیل لفظ بود و در مرحله آخر نوشتن یا گفتن مطلب است که این همان تنزیل به نحو آویختن است و از سنخ انداختن نیست.
آیتالله جوادی آملی اظهار کرد: تنزیل و انزال قرآن از سنخ «من عرف نفسه فقط عرف ربه» است که تنزل یافته است لذا اگر کسی این کتاب را بگیرید به وسیله این طناب به جایی میرسد که در آنجا دیگر سخن از لفظ نیست. اینجا یک قوس نزولی از گوینده به شنونده است و یک قوس صعودی را نیز دارد که از مرحله شنونده به گوینده و برای رسیدن به گوینده است.
وی افزود: در قرآن کریم سه قسم مطلب یا برهان حق است که خداوند اقامه میکند یا نقل کفر و نفاق است و یا اینکه ابطال سخنان آنهاست که در هر سه مورد سخن قرآن حق است. آنجا که برهان است که مشخص است آنجا که کفر و نفاق را نقل میکند درست و حق است چرا که گزارش مطابق با واقع است و بخش سوم که سخن مشرکین و منافقین را ابطال میکند نیز حق است. علاوه بر این خداوند کریم در کلاس کرامت تدرس میشود چرا که قرآن اکرم است و اگر اکرم معلم قرآن باشد پس درس کرامت میدهد. پس قرآن کریم درس کرامت را از مَدرس مُدرس اکرم به ما منتقل میکند یعنی اینکه ای مردم مدرسه خدا مدرسه کرامت است. این کتاب چون نه باطل در او راه دارد و نه ممزوج با باطل است پس درس اخلاص هم میدهد و عبادت خداوند نیز باید خالصانه باشد چون دین خالص است و در آن هیچ باطلی وجود ندارد.
این مفسر قرآن کریم بیان کرد: اخلاص در خود عمل شرط صحت عمل است و اگر عملی ممزوج به ریا باشد قطعا قبول نیست. تقوای در متن عمل شرط قبولی در عمل است، اخلاص در متن عمل شرط قبولی عملی است اما « إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» ناظر به این معنا نیست و به تعبیر مرحوم صاحب جواهر بلکه اینجا حصر کمال است نه حصر صحت چرا که معنای آن تقوای در عمل نیست بلکه در این آیه بیان شده است از متقین فقط قبول میشود و همین اشاره به نفی کمال است. بر این اساس اگر قرار باشد نمازی به قبول کمالی بخواهد قبول شود باید شخص متقی باشد و علاوه بر این که تقوی و اخلاص در عمل داشته باشد در خارج از نماز نیز گناه نکند چرا که در این صورت دیگر متقی نیست که عملش بخواهد بر وجه کمالی مورد قبول واقع شود. اخلاص هم مانند تقوی است یعنی اینکه اخلاص در اصل عمل شرط صحت است اما اگر شخص در خارج از عمل مخلص باشد عمل او بر وجه کمالی مورد قبول خواهد بود.
وی افزود: خداوند در آیه« أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ» سبقه کمی و کیفی دین را بیان میکند که هر دو برای خداوند است. هم دین واصبا یعنی کل دین و مجموعه دین برای خداوند است و هم از لحاظ کیفیت آن که مسئله خلوص در عبادت است از آن خداست. این گروه مشرکین هم با واصب بودن دین مخالفت کردند و شرک ورزیدند و هم با خالص بودن دین « وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى» یعنی آنها برخی از دین را از خود قرار دادند و برخی را از خدا قرار دادند که در این صورت چون کل دین را از خدا قرار ندادند یعنی صفت کمیت که واصب بودن بود حاصل نشد اینها مشرک شدند. اما در مورد کیفیت که خلوص باشد نیز به نحو دیگری عمل کردند آنها عبادت که مخصوص خداوند بود را مخصوص بتها قرار دادند. شرک آنها در اینجا به این معنا نیست که در عبادت خدا کسی دیگر را شریک کرده باشند یا در عبادت خداوند ریا کرده باشند بلکه معنای شرک آنها این است که آنها بتها را به تنهایی و بدون عبادت خداوند عبادت میکردند یعنی عبادتی که مخصوص خداوند بود را برای بتها قرار داده بودند.
انتهای پیام